همه چیز
درد یک پنجره را پنجره ها می فهمند سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن آنچه از رفتنت آمد به سرم را فردا نه نفهمید کسی منزلت شمس مرا تو دست در دست دیگری …. من در حال نوازشِ دلی که سخت گرفته است از تو …. مدام بر او تکرار می کنم که نترس عزیز دل…
معنی کور شدن را گره ها می فهمند
قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند
چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند
مردم از خواندن این تذکره ها می فهمند
قرن ها بعد در آن کنگره ها می فهمند
…
آن دستها به هیچ کس وفا ندارند….
آخرين مطالب
قالب برای بلاگ |