من انسانم...

کلبه ی عاشقان

همه چیز

 

غربت خودم را احساس می کنم

غربتی در این دنیای غریب

شکوه شکفتن در من پژمرده

هیجان صدا در من شکسته

بغض در گلوگاه دقایقم خفه شده

و اشک ها یکی پس از دیگری بر گونه آرزوهایم می چکد

آری ، آغاز دوباره زیست و هزاران بار مردن یعنی این

یعنی پا نهادن در جاده بی انتهای هیچ

یعنی گم شدن در پستویی از تنهایی

یعنی در گور گناهانت خشکیدن

یعنی انگشتانت را در چرخ شعرهایت له کردن

من فرق سپیده و شامگاه را نمی دانم

برای من همیشه همه چیز سیاه است

و شاید در اوج شادی هایم خاکستری رنگ شود

چهره هیچ کس را به یاد نمی آورم

کسی برایم به یاد ماندنی نیست

پرواز برایم ممکن نیست چرا که نه فرشته ام ٬ نه پرنده

من انسانم ، انسانی از جنس خاک



نظرات شما عزیزان:

خلوت من
ساعت13:56---29 فروردين 1391
کاش وقتی آسمان بارانی است ، چشم را با اشک باران تر کنیم
کاش وقتی که تنها میشویم ، لحظه ای را یاد یکدیگر کنیم . . .


امیــــــرشـــــیما
ساعت12:33---29 فروردين 1391
ســـــــــــــــلام دوست گلم وب عالی داری به وب ماهم یه بزن راستی چت روم امیرشیما هم درست شده آدرسش تو وب دوست داشتی بیا سر بزن خوش حال میشیم

عقیل
ساعت8:50---29 فروردين 1391
انگشتانت را
به من قرض بده
برای شمردن لحظه های نبودنت
کم آورده ام.
آپم منتظرم


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در برچسب:شعر,شعر عاشقانه,ساعت توسط الناز|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->
قالب برای بلاگ